وى را بخواند وخليفه خود ساخت وبه جوار رحمت حق بيوست.
جون ديكَران التفات شيخ رانسبت به وى مشاهده كردند، عرق حسد در ايشان بجنبيد. به بادشاه وقت رسانيدند كه أكثر اوقات وي به شعر ميكَذرد وصحبت وى همه باجوانان صاحب جمال است، وى را استحقاق خلافت شيخ نيست. جون شيخ عراقى آن رادانست، عزيمت زيارت حرمين شريفين زادهما الله شرفًا كرد وبعداز زيارت به جانب روم رفت به صحبت شيخ صدر الدّين قونيوى قدّس سرّه وازوى تربيت يافت. جماعتى فصوص ميخواندند، استماع كردودر اثناى استماع آن لمعات را نوشت جون تمام كرد به نظر شيخ آورد. شيخ آن را ببسنديد و تحسين فرمود.
معين الدّين بروانه، از امراى روم، مريد ومعتقد شيخ عراقى بود، به جهت شيخ در توقات خانقاهى ساخت وهو روز به ملازمت شيخ ميآمد. جون أمير معين الدّين وفات يافت، خدمت شيخ از روم متوجه مصر شد روى را با سلطان مصر ملاقات افتاد. سلطان مريد ومعتقد وى شد روى را شيخ الشّيوخ مصر كَردانيد اما وى همجنان بيتكلف در بازارها كَرديدي وكَرد هنكَامهها طواف كردى. وبعد ازان شيخ را از مصر عزيمت شام شد سلطان مصر بملك الأمرا شام نوشت كه باجمله علماء ومشايخ واكابر استقبال كنند جون استقبال كردند؛ ملك الأمرا رايسري بود بس باجمال جون شيخ وانظر بروى افتاد بى اختيار سردر قدم وى نهاد، بسرنيز سر قدم شيخ نهاد.
ملك الأمرانيز بابسر موافقت كرد أهل دمشق راازان انكارى دردل بيداشد اما مجال نطق نداشتند جون شيخ در دمشق مقام ساخت وشش ماه كَذشت، فرزند شيخ كبير الدِّين از مولتان بيامد ومدتى درخدمت بدر بسر برد، بعد ازآن