أهل حقيقت ايمان را جنين تعريف كردهاند كه: الأَيْمَانُ عَقْدُ الْقَلْبِ بِنفْي جَمِيعِ ما تَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ إِلَيْهِ مِنَ المَنافِعِ وَالْمَضارِّ سِوَى اللهِ، تعالى".
وميفرمودهاند: "لا إله نفى الهه طبيعت است. الَّا الله اثبات معبود به حقّ، ﷻ. محمَّد رسول الله خود را در مقام فَاتَّبعوِني درآوردن است. مقصود از ذكر آن است كه به حقيقت كلمه توحيد برسد وحقيقت كلمه آن است كه از كَفتن كلمه ماسوي به كلي نفي شود. بسيار كَفتن شرط نيست".
و ميفرمودهاند كه: "حضرت عزيزان عليه الرّحمةُ وَالرِّضوان ميكَفتهاند كه:
زمين در نظر اين طايفه جون سفرهاي است، وما ميكَوييم: جون روي ناخني است، هيج جيز از نظر ايشان غايب نيست".
وميفرمودهاند: "به سرّ توحيد ميتوان رسيدن، اما به سرّ معرفت رسيدن دشوار است".
وقتي كه حضرت خواجه به سفر مبارك ميرفتهاند، يكي از بزركَزادكَان خراسان را تعليم ذكر كرده بودهاند. در وقت مراجعت با ايشان كَفتند كه: "فلان كس به تكرار سَبَق ذكر كه تعليم كَرفته بود، كم مشغولي كرد". فرمودند كه: "باكي نيست". بس از وي برسيدند كه: "ما را هيج خواب ديدي؟ " كَفت: "آري". فرمودند كه: "همين بس است". از اين سخن معلوم ميشود كه هر كه را اندك رابطهاي به اين عزيزان ميباشد، اميد است كه آخر الأمر ملحق به اينان كَردد وآن سبب نجات ورفع درجات وي شود.